به دلش مانده بود

روزی دست مادر آب دهد...

 مادر می گفت"آب"

حسن و زینب از جا می پریدند...

تا مبادا حسین...

آخرین بار که برای مادر آب برده بود...

نفس زهرا بالا  نیامده بود از گریه...