تقدیر از تو کار ما نیست

تویی که مدال  خادم الحسین بر سینه داری

تو را به این نام می شناسیم

 اگر چه روی زمین گمنام


ولی در آسمانها

 همه تو را به  غلامی حسین می شناسند

و رویت  زیارتگاهشان

هرگاه بارانی می شود چشمانت

زیباتر از این  منصب سراغ داری

مناصب دنیا  را برای اهلش گذاشتی

میزو مبلمان ریاست را رها کردی و با منبر انس گرفتی

بگذار امروز آنها در کت شلوارشان فخر فروشی کنند و

تو به لباس  سیاهت

کروات و پاپیون برای با کلاسها

همانها که احکام را با روان نویس اهکام می نویسند

و شال سبز سیادت و

 شال سیاه عزا برای تو

آنها دستشان را جلوی هر کس و ناکس دراز کردند اما تو

آنان دنبال  انواع و اقسام بیمه

اما  تو بیمه ابوالفضل بودی آسوده خاطر

وقتی سرمایه شان را به شرکتهای هرمی می دادند تا پول پارو کنند

تو در روضه حسین سرمایه گذاری کردی!

میان تو با آنان فرسنگها فاصله نیست

بسیار فاصله ات کم است

به اندازه خیمه حسین تا عمر سعدها