چه حرف بزنی
چه نزنی
باز مشکلاتت
بیشتر می شود
یادش بخیر
قدیم ترها
سکوت ها و
گفتگو ها
همه چیز را
حل می کرد...
در فراق
دل و دماغی
برای نوشتن نیست
در وصال،وقت و توانی...
انگار باید قید نوشتن
را زد...
خیانت اطرافیان را
دوست دارم!
شاید کمی بچشم
پسر علی
حسن
در اردوگاه خویش
چه کشیده است...
چقدر مثل فیلم ها شده ایم
مثل فیلم های امریکایی
لباس می پوشیم
مثل فیلم های هندی
عاشق می شویم
مثل فیلم های ایرانی
طلاق می گیریم و
علیه نظام و انقلاب
سیاه نمایی می کنیم...
خوب حس می کنم
حرفهایم
عشق هایم
ته کشیده اند
فقط به این و ان
خیره می شوم
شاید جرقه ای چیزی...
اما انگار
حال و هوای
این روزها
نفرین شده اند؛
اینجا
در فضای مجازی
چیزی به نام حریم
وجود ندارد
انگار واتس اپ و تلگرام
صیغه عقد موقت
می خوانند
تا این دخترکان
به ظاهر چادری
دلبری کنند
از پسران
یعنی حزب اللهی
پی نوشت:
آن وری ها را که انتظاری نیست
این وری ها چرا جاده خاکی زده اند؟