می آیی یا تنها بروم؟
باید خرابش کنیم!
تا اسیر سراب ها نشدی بیا
بیا و سیراب شو از جام ابالفضل...
حاجت داشت آمد...
وقتی برآورده شد رفت و نیامد.
بارالها
حوائجی که نیامدنم در آن است را روا نگردان.
و محتاجم کن تا بر سرایت معتکف باشم.
روز برداشت می کنی!!
این است فلسفه روزهای بی ثمر و تکراری...
مراقبت نکرد
نه تن به آبیاری داد
نه خودش را در معرض نور
در تاریکی خود خزید
حالا شاکی شده است
که چه شد رشد؟؟
در چندمین چرا
ناراحت شد!
گفتمش چرا از من؟
تو پی بردی چیزی نداری
و کمک کردم تا بدانی نمی دانی
حالا از من دلگیر می شوی؟
از من که آگاهت کردم؟
امروز مدعی هیئت داری شده اند...