یا حضرت من
اینجا کنارم بودی و
گفتم بیا پس...!
بی معرفت من!
باید بیایی
تا آرزوهای خدا را
برآورده کنی تو
شعبان دارد به نیمه می رسد
بیا ای آرزوی خدا...
از خاطرم نمی رود
بعد آخرین مشاجره با "احساسم"
چمدانش را با قهر
جمع کرد و رفت
و مرا با این
عقل بی احساس و خشک
تنها گذاشت!
حقیقت را سر می کشم
هرچه تلخ تر، گواراتر!
پی نوشت:
قابل توجه دوستان زخمی انتخابات:
اینجا قرار نیست
انچه میل شماست نوشته شود
نه به کف و هورای دیروزتان دلخوش
نه از فحش و ناسزای امروزتان دلخور