چنان از حسین
وحشت داشتند
که حتی سایه اش را تیرباران کردند
گفت اشکم نمی آید!
گفتم بترس
چه کرده ایی با خودت؟!
حتی عمرسعد هم
بر حسین اشک ریخته است!
بیعت با یزید
بهانه ای بیش نبود
گفته بودند
"حالا بیعت کندحسین
بعد تصمیم می گیریم
با او چه کنیم!!"
شش ماهه
برنگشتن عمو را
از چشم خود می دید...
خجالتش از شهادتش پیداست!!
وقتی شش ماهه را نشد...!
حتی تلاش کرد حسین
تا "ذوالجناح" را
سیراب کند
اما باز هم نشد!