در دعواها کله می زنیم
با رفقا کله می خوریم
در زندگی کله می کنیم
با کله گل می زنیم
با کله زمین می خوریم
و به عشق تو بی کله ایم
در دعواها کله می زنیم
با رفقا کله می خوریم
در زندگی کله می کنیم
با کله گل می زنیم
با کله زمین می خوریم
و به عشق تو بی کله ایم
بی خبر می رویم همه خبر دار می شوند!
تولد و مرگ جز این است!
اولش سفت اند و باید رهایشان کنی تا نرم شوند
بعدنوبت توست تا آب نشده اند سراغشان بروی!
کوچه ما همیشه سیاه پوش است
یا مامان بزرگ محمد پیش خدا می رود یا
مش حسینعلی بقال!
در کوچه ما همیشه قرآن می خوانند
ولباس مشکی می پوشند
خوش به حال خطاط سر کوچه سرش خیلی شلوغ است
من هم می خواهم در آینده خطاط شوم
اینجا همه شبها خانه ی هم می روند و
چایی و خرما می خورد و بعد فاتحه...
جوانان کوچه ما ناکام هستند
این را خودم دیدم روی پارچه نوشته بود
بابایم می گفت عزرائیل دوستمان دارد
گفتم من هم دوستش دارم!
بابا گفت ولی دوری و دوستی!!!