با این زندانی هوی و هوس
فقط اوست
که مثل همیشه
می آید دیدنم...
نه با یک پلاستیک کمپوت و بیسکویت...
وقت خداحافظی دستم را فشار می دهد
هنوز لبخند قشنگش در خاطرم مانده
آرام می گوید:
"آن بیرون هنوز چشم به راه تو نشسته ام"
و من روزی هزار بار با خود تکرار می کنم
و دیوار سلول را خط خطی
"من چه دارم مگر
که به پایم نشسته خدا؟! "
صدای پای خدا را می شنوی!؟
پاورچین پاورچین
می آید
تا کنار پنجره ی اتاق خواب
سرکی می کشد!
از ته دل خواهد
خندید!
وقتی تو را بر سجاده ببیند!
اما حیف...