می کنم تا زنده ام...
مشتم برای بحرین
تا بکوبد بر دهان آل خلیفه...
سینه ام برای فلسطین
تا سپر شود برای بیت المقدس
زبانم برای ...
چشمانم...
قلبم...
نفسم...
گفتم "ببخشید می تونم کمکی کنم؟"
با لبخند گفت
دنبال کوچه های بی نام می گردم
متعجب پرسیدم چرا؟
گفت:
می خواهم اسم برایشان بگذارم
تا بعد از شهادتم
نام مرا بر کوچه ای نگذارند!
بخصوص کوچه های بن بست!