برایم از چهارشنبه سوری گفت
از بپا کردن آتشی دیدنی ...
همین دیشب که با جنگنده ها
12 فلسطینی را به آتش کشیدند.
برایم از چهارشنبه سوری گفت
از بپا کردن آتشی دیدنی ...
همین دیشب که با جنگنده ها
12 فلسطینی را به آتش کشیدند.
کویر از شادی بچه ها مستانه می خندد/
و چشمه های امید را ببین چگونه در دلها جاری شده/
لحظاتی بعد آسمان بدون لکه ای ابرمی تپد/
صدای خنده ی بچه ها در همهمه ها گم می شود/
وبعد .../
سکوت همه جا را فرامی گیرد/
اقای رییس با کروات آبی در کنگره/
"آقایان امروز در عملیات هوایی ، تروریست ها را هدف قرار دادیم.
و جنگ برای مبارزه با تروریسم در افغانستان ادامه دارد..."
و مادری دارد هنوز دنبال تکه های پسر شش ساله اش می گردد...
برای جمع کردن عکس های من
حالا که آتشی بپا کرده
مرادش را پی بردم.
یا خلیل!
می گویی برایم از بهترین خاطره زندگی ات؟
گفت
خوش آن روز که در آتش بودیم.
از خود پرسیدم
مگر می شود آتش را با آتش خاموش کرد؟
کاش تقویم ها را به آتش می کشیدیم.
آتش همان آتش نمرود
فقط کافی است ابراهیم باشیم...
نعره کشید :
آتش بزنید.
با تمام کسانی که زیر خیمه هستند...
اقتدا به سنت عمرسعد نکنیم.