همان برف روی شیروانی...؟!
کافی ست کمی هوا
آفتابی شود!
تو همان نگاتیوی هستی
که در تاریک خانه ی من
ظاهر می شوی!
بدنت زیر آفتاب...
این رسم عاشقی نبود
حسین جان!
"چرا در آفتاب ایستاده ای؟"
آرام جواب داد
"تا تو در سایه باشی!!!"
عینک آفتابی زد
کسوف شد.
در سینه اش مروارید می پروراند.
نه آن صدفی
که کنار ساحل
لم داده
و حمام آفتاب می گیرد...