راز های یک غصب

با غصب فدک

می خواستند بگویند

عصمت این خانواده

افسانه است.

یک قصه...

از بی حجابی ها
از بـد حجابی ها
روزی فقط یک قصه می ماند!
شاید کسی هم
افسانه پندارد!
این بی حجابی ها
این بد حجابی ها

بخوان حسین

برایش گفته بودند

قرآن خوانده ای سر به نی...

از خشم دهانش کف کرده بود

فریاد می زد

"دروغ است دروغ

اینها افسانه هایی  است که علوی ها ساخته اند

به شما ثابت خواهم کرد

خیزرانم کجاست؟"

چنین شد

که خیزران به لب و دهانش می زد

با حرص خوردن می گفت

"بخوان حسین

بخوان..."

افسانه

شکستن افسانه شکست ناپذیری ات افسانه ای بیش نیست.

نمازشب

ساعت را برای بعد از اذان صبح کوک کرد...

 تا نماز شب به افسانه ها بپیوندد.