که سر را اوردند!
با خنده می گفت:
"بفرما
حسین
از خودت پذیرایی کن"
گفتم : باشم پسرشهید ،برادر شهید، پدرشهید و در آخر شهید!!
گفت مگر می شود؟
گفتم حسین را نظاره کن.