پیامبر دعایی می خواند بر پیاله ای آب...
اشک در چشمان پیامبر بی معنا نیست
نشانه های بارداری بر"عطشان" است.
پیامبر دعایی می خواند بر پیاله ای آب...
اشک در چشمان پیامبر بی معنا نیست
نشانه های بارداری بر"عطشان" است.
از این می سوختند و بغض کرده بودند
که به یغما رفته
گردن بند،چادر ،مقنعه و پیراهن زهرا...
می فرمود آرامتر
مادرش فاطمه نشنود...
آری حقیقت دارد داستان ذبحش...
رعایت حال دخترش را می کرد محمد.
یعنی دلش نمی اید با او روبرو شود
می گوید "حیف است حسین..."
در این تعقیب وگریز
درنهایت پیروزی با حسین است
مثل همیشه
در کربلا مرگ را در آغوش می گیرد...
اینجاست که باید گفت خوش به حال مرگ...
همسایه ها شاکی می شوند.
صدای گریه را کم کنید...
بس است/ چقدر روضه /چقدر گریه/ چقدر اشک...
مثل همین حرفها که می شنویم هر روز
اما کار از آرام شدن گذشته است...
دیوار به دیوار مسجد باشی و...
اجازه ندهند مراسم در ان برگزاز شود وحتی
روضه خانگی هم ممنوع
اینجاست که علی مجبور است بیت الاحزان را بیرون شهر به پا می کند
کار هر روزشان می شود هیئت...
زهرا روضه خوان است و گریه کن
حسن وحسین مستمعین ثابتش
گر عاشق رنگ معشوق پذیرد
همین است انتهای داستان ما...
زیرپای چهل نامرد سخت تر است
یا زیرپای اسبان...
بیش از این خدا را منتظر نگذارید...
نمی شنوید مگر
صدایم می زند...
دستان تو را بریده اند
آری
باور کردنی نیست.
ماجرا چیز دیگریست
دشمن را دنبال خود کشانده ای...
و دستانت را
در دو نقطه که امید یافتن آب است
رها می کنی
تا فرصتی پیش بیایید برای کندن زمین...
شاید قطره آبی...
خون حسین را به آسمان می برند...