عین لام

کوتاه نوشته هایی به کوتاهی عمر..

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام کاظم» ثبت شده است

کبوتران عاشق

زیر تخت امام

کبوتر به تازه عروسش گفت"

بعد از این آقای بر تخت نشسته

تو عشق منی!!"

موسی بن جعفر را می گفت کبوتر!

۱۹ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۰۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

بخشش امام

 

هر کس را کیسه ای داد

زندگی اش از این رو به آن رو  شد...

معروف بود همه جا

کیسه های موسی بن جعفر
۱۳ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

غربت

در تشیع جنازه ات

فریاد می زدند

"امام از دین خارج شده ها"

۱۲ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۳۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

علی اکبری

بدنش را روی پل بغداد گذاشتند

گفتند "ببینید سالم است

و هیچ جای شمشیرو نیزه ای نیست بر آن"


جگرش اما از زهر

علی اکبری شده بود!


۱۱ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

رطب مسموم

گفت "بیشتر بفرمایید"

فرمود"همین چند رطب هم کافی بود"

۱۱ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۱۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

در سجده

آمده بود روی بام زندان

سرکی بکشد هارون

پرسید "آن لباس چیست آن گوشه افتاده"

گفتند "موسی بن جعفر

به سجده افتاده است"

۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین لام

حدیث برگزیده

گاه این گوشه کنارها

حرفهایی است

که می تواند

همه چیز را عوض کند

حتی  تو را

که خو کرده ای به امروزت...

از آن جمله

این است:


"ما من شیء تراه عیناک

چیزی نیست که چشمانت آن را ببیند،

إلا و فیه موعظة

مگر آن که در آن پند و اندرزی است.

راوی موسی بن جعفر"



۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

قوم وخویش محمد

برای مشروعیت بخشیدن به حکومتش

از قوم و خویشی  با پیامبر استفاده می کرد.

برای همین در کنار مدفن رسول خدا

گفت "سلام بر تو  ای پسرعمو!"

در همین حین شنید کسی می گوید

"سلام بر تو ای پدر"

سلامی از امام کاظم به حضرت محمد

آب پاکی را بر دستان هارون  ریخت.


۰۹ خرداد ۹۱ ، ۲۱:۳۶ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

حجت خدا


ساحری را اجیر کرده بود هارون

جسارت کند به امام

کاخ را روی سرش گذاشته بود با قهقهه هایش

و لحظاتی بعد،

بیهوش بر زمین افتاد هارون!

چرا که حجت خدا

به عکس شیر روی پرده، اشاره ای می کند

وساحر  در خونش دست وپا می زند!


سند:

المناقب جلد 4 ص 300

۰۹ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۲۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

مدعی امامت

حضرت بین آتش نشست

برای مردم چند حدیث خواند...

 به برادرش  که مدعی  امامت بود گفت

"حالا نوبت توست ،بفرما"

۰۸ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۵۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام