با پا نشان می داد به کوفیان
"اینجا"
دوباره می زد و می گفت
"اینجا"
می خواست هرجایی
که پیامبر بوسیده بود را
نشانشان دهد.
کاش به گوشش نرسیده باشد
لبان حسین را هم بوسیده است محمد...!
پی نوشت:
چند قطره اشک
خدایا
من می خوابم
دم غروب که خواستی همه را ببخشی
مرا فراموش نکن
ممنون می شوم
از همین جا می بوسمت...
دهانم یکبار بوی تو را بگیرد!!
پی نوشت:
حسین جان
علی اکبری مرا ببوس..
"شهاب باران دیشب را دیدی؟!"
با تبسم گفتمش
"بگو بوسه باران دیشب را"
حیرت زده نگاهم کرد!
خواستم زیاد خماری نکشد
زود ادامه دادم
"خدا بوسه هایش را
بر کف دست می زند
و آرام فوت می کند سمت ما
این بوسه ها را
"شهاب" می گویند...!
با شیطنت گفت
"پس چرا وسط آسمان یکهو
غیبشان می زند!!
به آرامی گفتم:
"چون می بیند همان دم
ما دنبال بوسیدن
غیر اوییم!"
کام حسین را
وقتی به دنیا آمدن اینگونه باشد
از دنیا رفتن
جز با بوسه ی خدا شدنی است مگر؟!
...پی نوشت اول:
این را از عطشش پی بردم
بوسیدن لبان خشک
چیز دیگری است!!
... پی نوشت دوم:
این پست را به حساب این بگذارید
امروز ده رمضان است
بهتر بگویم
عاشورای رمضان!