حواسش اصلا
به آتش درب نبود
زهرا می سوخت
از آتش غربت علی...
خدا درِ بهشت را محو کند نبینی اش
مباد باز در دلت زنده شود هراس ها
تو درد و روضه نیستی، تو راز آفرینشی
تو را زدند کافران پرت شود حواس ها
کاظم بهمنی
حواسمان باشد
با همان شمشیری که برای
حمایت از حسین خریدند
سر او را بریدند!