خانه ی سالمندان
که از پنجره اتاق
همیشه چشمش به در حیاط است
تاشاید یکی از فرزندانش از راه برسد
به صفحه ی این گوشی زل زده ام
شاید از تو خبری شود...
خانه ی سالمندان
که از پنجره اتاق
همیشه چشمش به در حیاط است
تاشاید یکی از فرزندانش از راه برسد
به صفحه ی این گوشی زل زده ام
شاید از تو خبری شود...
تمام دلخوشی اش
به آن چند برگ اخطاریه آب و برق است
که گهگاهی از لای درب
بر کف حیاط می افتد...!
غرض این بود بگویم
لا مروت لااقل
اخطاریه ایی چیزی برایم بفرست
حیاط دلم پوسید!!