خدایا
گناه من سدی بود
برای تنظیم رحمتت!
خدایا
یک سفر استانی
ما را دعوت نمی کنی؟!
شهرهای دلمان پوسید!
سالها درس می خوانی و تازه می فهمی
هیچکدام اینها درس زندگی نبود
درس بندگی نبود...
و فقط هیچ خواندی و هیچ
تا هیچ شوی برای هیچ...!
دنیا قرار نبود هیچستان ما شود
خدایا تو اینها را بهتر می فهمی
همین حالا دارم تصورت می کنم
که عالمانه سرت را تکان می دهی
با لبخندی روی لبانت...!
اما چه فایده من اینجا غرق برای هیچ!
و تو هم انگار
کم بدت نمی آید
مرا اینگونه ببینی؟!
خدایا
یک dvd از گناهانم
برای عذاب کافی است
نیازی به این همه آتش نبود!