خدایا
از اینکه
بین این همه ادم
مرا نگاه کردی
و دیدی
در لجنزار گناه
نگاهت نمی کنم
چه حسی به تو دست داد؟
چه تصمیمی برایم گرفتی؟
بی تعارف بگو
شایدتکانی خوردم.
خدایا
از اینکه
بین این همه ادم
مرا نگاه کردی
و دیدی
در لجنزار گناه
نگاهت نمی کنم
چه حسی به تو دست داد؟
چه تصمیمی برایم گرفتی؟
بی تعارف بگو
شایدتکانی خوردم.
عباس
بادست آب را تکان داد
تا بعد نگویند کوفیان
"حسین را کشتیم...و
آب از آب هم تکان نخورد"
هر کار کردن
"جان" را از حسین بکَنَند
نشد...!
همه "جان"شان را دوست دارند
اما حسین فرق دارد
این بار "جان" عاشق او شده است
برای همین...
دست به هر کاری زدند
برای "جان" کَندَنِ حسین!
دستانی که با قلم نوشتند "حسین بیا"
دستانی که با حسین امدند را قلم کردند!
از هر کس چیزی را
از عباس اول دستانش را
بعد چشمانش را
مکثی کرد!
دلش نیامد
سرش را هم نَبَرَد...!
گفت "این دو دست
پیش شما گرو باشد
بگذارید فقط
آب را برسانم به خیمه ها..."