۹ مطلب با کلمهی کلیدی «رفت» ثبت شده است
زندگی مثل
صف نانوایی ست
نانت را که گرفتی
باید بروی
تا نوبت بعدی شود!
همین رفت و امد ها را
مرگ و تولد می گویند
۲۴ مهر ۹۳ ، ۰۱:۱۳
۶
۰
عین لام
رفت
تا قدر
بودنش را
بدانم!
رفت و
قدر رفتنش را
خوب فهمیدم!
۱۲ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۲۵
۸
۰
عین لام
خدا خودش هم به راه راست رفت
تا ما یاد بگیریم
لااقل کمی از او...!
۱۲ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۳۰
۴
۱
عین لام
محسن رفت
در را باز کند
که دیگر برنگشت!
۰۲ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۱۰
۵
۰
عین لام
رفت تا
جاودانه شود
غربت علی...
۲۷ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۲۳
۶
۰
عین لام
مادر رفت و
حسین را
برای زینب
گذاشت!
۲۵ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۴۰
۷
۰
عین لام
پرواز را آموخت و رفت
شش ماهه را برای همین
بلند کرده بود!
۱۹ اسفند ۹۱ ، ۲۳:۱۱
۱۱
۰
عین لام
رفت بدنش را بسازد!
روحش را ویران کرد!
۲۹ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۳۵
۸
۰
عین لام
دنبال خوشی بود
دید حرف های خوب می زنند
حوصله اش سر رفت.
۳۰ آذر ۹۰ ، ۲۳:۲۸
۰
۰
عین لام