خدایا ممنون!
دنیا زندانِ شیکی است...
آزاد شده باشیم مشروط
دم به دقیقه باید حاضری بزنیم
با این نمازهای یومیه!!
که پرسید:
"دخترعلی و بچه های حسین را
کجا بردند؟"
با انگشت زندان را نشان داد!
پی نوشت:
نمی دانم شاید در همان سلول
که سالها پیش برای
ابن ملجم شیر آورد
زینب را جا دادند؟!
با این زندانی هوی و هوس
فقط اوست
که مثل همیشه
می آید دیدنم...
نه با یک پلاستیک کمپوت و بیسکویت...
وقت خداحافظی دستم را فشار می دهد
هنوز لبخند قشنگش در خاطرم مانده
آرام می گوید:
"آن بیرون هنوز چشم به راه تو نشسته ام"
و من روزی هزار بار با خود تکرار می کنم
و دیوار سلول را خط خطی
"من چه دارم مگر
که به پایم نشسته خدا؟! "
محله ای است
با نام «دروازه ی کوفهـ»
زندان جدید و آخــر امام!
حسی می گوید
همین نـامها ، کار امام را ساخت
"دروازه"،"سر"،"کوفه"،"زندان"،"عمه"
سرکی بکشد هارون
پرسید "آن لباس چیست آن گوشه افتاده"
گفتند "موسی بن جعفر
به سجده افتاده است"
خلیفه پیغامی برایش فرستاد.
" حاجتی داری بگو ،پسر صادق"
جواب فرستاد "تا خداهست،چه حاجت به کس"
به سلول انفرادی انتقالش دادند...
جاسوس ها خبر آورده اند
به زندانیان مائده آسمانی می داده
موسی بن جعفر!!