سراغ رقیه را از خرابه های شام نگیری،که بیراهه رفته ایی...!!
امروز رقیه را دارند از زیر آوارهای غزه بیرون می کشند...
سراغ رقیه را از خرابه های شام نگیری،که بیراهه رفته ایی...!!
امروز رقیه را دارند از زیر آوارهای غزه بیرون می کشند...
از عراق سوغات چه باید؟!
یکی گفت "سر حسین!!"
قیامش، روی سر نیزه....
و سجده اش، روی سنگفرشهای
شهر شام...
دعوتید خانه ی یزید...
باورشان نمی شد...
"این بار چه در سر دارد؟!"
وقتی به درِ خانه اش رسیدند
جواب را گرفتند
به درِ خانه زده بود سرِ حسین را
که خدا هم به خود لرزید...
گفت"یا امیر این دختر را
به من می بخشی؟"
از مساجد شهر شام به گوش می رسد...
به اهل خرابه خرده می گرفتند
"چرا با شنیدن اذان،
صدای ضجه ی تان بلند می شود؟!"
با هق هق شان جواب دادند
"موذن دارد می گوید
اشهدان محمدرسول الله"
"بر شتری که می لنگید ، سوارم کردند
محض خنده و تفریح شامیان"