خدایا
شراب نفسم را
سرکه کن!
سر کشیدن جامی شراب بود...
خدا به داد "زینب" برسد در شام!
آروغهایش بوی گند شراب می گرفت
دلقکش را فرا می خواند
"بیا اینجا بخندانمان
کمی برایم
ادای "علی بن محمد" را در بیاور "