احساسی می گوید/تا بیعت نگیرند از او ،بعد شهادت
دستانش را مشت کرده بود حسین!
احساسی می گوید/تا بیعت نگیرند از او ،بعد شهادت
دستانش را مشت کرده بود حسین!
و شکستن طلسم های معاویه ...
یک راه بیشتر نبود، انهم
زمینه ی اسارت زینب را
فراهم کردند
و لازمه ی اینکار بود
شهادت حسین
پس او لباس شهادت را به تن کرد
و زینب لباس اسارت را
با اشاره به محمد می گویند:
این مرد هذیان می گوید.
که خورشید گرفت...
می گفتند کسوف است نترسید...
نمی دانستند سیلی به رخسارش زده آفتاب...
..................پی نوشت:
بحار ج45 ص 127
آسمان خیمه ها ناگهان سیاه می شود
گفتند ابر است یا؟
بله "یا" بود.
باران تیر، باریدن می گیرد
و سینه های مشتاق شهادت را
سیراب می کند.
تو او را کشتی.
کابوس شبهایش شده
لبخند اخرت.
و درست به قلب دشمن زد.../
علی که نامت باشد/
به دشمن پشت نخواهی کرد/
...............................................پی نوشت:
قبول ندارم که اسب به اشتباه علی اکبر را سمت دشمن برده است.
او آگاهانه چنین کرد و عملیات شهادت طلبانه یعنی این.
به اوج می رسد
شهادت
می شود
نسیم وصال.
شب وصل تو با محبوب مبارک
امام عسگری.