زهرا با شرمندگی می گفت:
هدیه ناقابلی است علی
صورت،سینه،بازو...
زهرا با شرمندگی می گفت:
هدیه ناقابلی است علی
صورت،سینه،بازو...
پاهایش
از سجده
ورم کرد و
صورتش از...
فاطمه را
هیچ کس
نشناخت.
نیستی این دل چه طوفانی شده
چشم هایم بی تو بارانی شده
تا که در قاب چشانم جا شدی
صورت از اشکم چراغانی شده