سوزاندن عادت!

من می نویسم
تو می خوانی
کار هر روز است!!
یک روز از همین روزها
بساط این عادت را می سوزانم!

چیز جدید!

این خانواده به شهادت
عادت کرده بود!
اما چیز جدیدی است
این اسارت!

آخر فیلم

خدایا

خودت که می دانی عادتمان را/وقتی اول فیلم را از دست بدهیم...

آن را جلو می زنیم/تا ببنیم آخرش چه می شود؟!!

لطفا فیلم دنیا را بزن جلو/ما که اولش را  ندیده ایم

لااقل بگذار آخرش را ببینیم.../آفرین!

منظورم سکانس ظهور و قیامتش هست ها...

سیبل من

نوشته هایم را

می تراشم

تا تیز تیز شود...

کمی هم زهر آلود...!

سیبل من

عادات و علایق توست

مواظب باش!

عادت

مثل دوش حمام ...

گاهی سرد می شوی گاهی گرم!

چاره ایی نیست

باید عادت کرد!

سنت امام

همه می دانستند

عادتش را

هدیه می فرستاد

برای آنان که اذیتش کرده بودند!!

من و تو

من بی تو

تو بی من

عادت کردیم به بی هم بودن...

روزی تصورش هم عذاب بود..

یادت هست یا نه؟

البته می دانم جوابت " نه" است مثل این اواخر...

چرا که مرور کردن خاطرات باهم بودنمان

بی کلاسی است.

خوش باش که  آن روزها دیگر برنمی گردد..

روزهای باهم بودن.

من با تو

تو با من

زلال

عادت کرده بود به آب آلوده

  آب زلال را پس زد!!

عادت

رهایی از عاداتم آرزوست!

فشار شب اول قبر

فشار شب اول قبر

از عادت نداشتن به شب زنده داری و خلوت نشأت می گیرد