حقیقت را سر می کشم
هرچه تلخ تر، گواراتر!
پی نوشت:
قابل توجه دوستان زخمی انتخابات:
اینجا قرار نیست
انچه میل شماست نوشته شود
نه به کف و هورای دیروزتان دلخوش
نه از فحش و ناسزای امروزتان دلخور
کافی است فقط سر قرار باشی...
این پایان بی قراری هاست!
از منازل عشق،فراموشی است
فقط فراموش کردیم
که قرار بود خودمان را
نه معشوق را...!
سالها درس می خوانی و تازه می فهمی
هیچکدام اینها درس زندگی نبود
درس بندگی نبود...
و فقط هیچ خواندی و هیچ
تا هیچ شوی برای هیچ...!
دنیا قرار نبود هیچستان ما شود
خدایا تو اینها را بهتر می فهمی
همین حالا دارم تصورت می کنم
که عالمانه سرت را تکان می دهی
با لبخندی روی لبانت...!
اما چه فایده من اینجا غرق برای هیچ!
و تو هم انگار
کم بدت نمی آید
مرا اینگونه ببینی؟!