هرچه دلت می خواهد
صبح،ظهر،مغرب
صدای قرآن و دعا و اذان را زیاد کن!!
تا ولوم آخر!
آخرِآخرِ
چرا که من
خیلی وقت است
از گوش در آورده ام!!
سمعکم را
هرچه دلت می خواهد
صبح،ظهر،مغرب
صدای قرآن و دعا و اذان را زیاد کن!!
تا ولوم آخر!
آخرِآخرِ
چرا که من
خیلی وقت است
از گوش در آورده ام!!
سمعکم را
کاندیدای این منصب بود...
ولی از بدحادثه
گویا سرنوشتش اینگونه رقم خورده،
که تا وقتی نفس می کشد
صدایش نکنند
آقای نماینده!!
جایش را برای همیشه خالی نگه می دارد...
این است حکایت محراب...
که دختر نبی از راه می رسد...
ستونهای مسجد می لرزد
حرف از پریشان کردن مو شده است.
فقط مسجد فقط و فقط.
گفتم حسینیه یعنی خانه حسین
خانه حسن
خانه زهرا
خانه علی
و چقدر این جمله آشناست
خاطرات تلخ مدینه
همین جمله را گفتند آنان که آتش زدند خانه حسین را
حسینیه را
گفتند مسجد بس است!!!!!
هیزم بیاورید...
و عجیب اینجاست
که هنوز که هنوز است پشت درب این خانه
زهرا سینه سپر کرده است...
چرا من سپر نکنم سینه را؟
چه کسی حسین را کشت؟
شمر و عمر سعد و زیاد را نمی گویم
عناوین را رها کن!
اسم ها دامی است تا ما را در گذشته نگه دارند!!!
چند لحظه تعارفات را کنار بگذاریم
و با خودمان صادق باشیم!