از ترس مشکل پیش رو
خودش را حلق آویز کرد و بعد
مشکل وقتی به او رسید
با تعجب پرسید "ببخشید آقا
این آدرس کجا می شود؟!"
از ترس مشکل پیش رو
خودش را حلق آویز کرد و بعد
مشکل وقتی به او رسید
با تعجب پرسید "ببخشید آقا
این آدرس کجا می شود؟!"
می دانست شب اخر است...چند قرص خواب آور بالا انداخت و ارام چشمانش را بست!!
فردا صبح با صدای بچه ها که بیدار شد/ چای و پنیر و گردو را که جلویش دید/متعجب از خود پرسید /هنوز زنده ام؟ یا شاید خواب ...!!؟/ اخبار صبح گاهی جوابش را داد
به دلیل مصرف بیش از اندازه، ازدیشب با قطعی گاز مواجه بوده ایم....
می ترسم از انچه نباید بترسم
و نمی ترسم از آنچه باید بترسم!