و زهر را چشید
می خواست
مثل همیشه
خودش تجربه کند.
برای دوری
همیشه بهانه ایی جور می شود!
و اما برای نزدیکی
فقط کافی است
بهانه ها را کنار بگذاری...
که باید همیشه
من چشم به دیوار بگذارم تا
تو قایم شوی...؟!
نه من این بازی را دوست ندارم!
باهم بوده ایم
همیشه
فقط اولش...
بین راه تنها
و تنهاتر از آن
خود را می بینم
در انتهای راه
پی نوشت:
البته اگر پایانی باشد!!