می وزد نسیم بنفش
با بوی تند سبزی دیروز فتنه ها
شاید تکان بدهد اقتصاد را
و این تازه یعنی بازهم
«اول قصه است
فصل پاییز ارزشها»
می وزد نسیم بنفش
با بوی تند سبزی دیروز فتنه ها
شاید تکان بدهد اقتصاد را
و این تازه یعنی بازهم
«اول قصه است
فصل پاییز ارزشها»
شکوفه در پاییز؟!
آری امروز دیدم
پسر بچه ایی خندان
بین قبرها می دوید!
سراغ درد و بیماری؟!
زردی رخم را
به حساب پاییز بگذار
به این قیافه نمی آید
چهار فصل باشد؟!
در فصل برگ ریزان
انسان ها
برای شکوفه زدن
به مدرسه می روند!!
تا خلاف جریان طبیعت
شنا کنند و خودی نشان دهند!!همان دامن گلدار هستی اند...
و حالا پاییز زرد
با چین های نارنجی اش...
و من مثل این برگهای زرد
سقوط می کنم آنهم آزادش
فقط به عشق اینکه
زیر قدمهایت باشم
که برگهایش یکی یکی می ریزد
عشق های دیروزم
یکی پس از دیگری
سقوط می کنند
و بعد صدایشان را
زیر پای عابران می شنوم...