نمی خواست آب بخورد!
داشت نوازشش می کرد
عباس به دادش نرسیده بود آن روز
امروز روی نقشه های جهان
حک شده بود "کویر فرات"
کویر هم لوتی شد و
ما نالوطی!
اما به جان سلام وعلیکمان
سجده ام یعنی
"زمین خورده ی توام مشتی
خودت بلندم کن"
که در آب افتاد.
کشتی را روی سرش گذاشت...
لحظاتی بعد
همه دیدند آب آنقدر پایین آمد...
تا النگو روی زمین پیدا شد.
نفس کسی بالا نمی امد
گویا کشتی سواری می کرده اند
وسط کویر...!!
امام با آرامش گفت:
" ملوانی
نمی خواهد النگو را بالا بیاورد؟"
می گفت آرام باشید
لطف خدا بوده!!
منبع:
روضه کافى : ج 8، ص 168، ح 232.