جهنم چه بود؟
جز دوست داشتنت!
مرا از بهشت
کینه و تنفر
محروم نکن!
انگار مسابقه گذاشته باشند
در یک چشم به هم زدن...
خانۀ زهرا شد گم
بین کوهی از هیزم...!
و بعد سکوت محض و
نیشخندی مملو از کینه و نفرت
آتش را به جان درب خانه انداخت...
بعید نیست
شیطان از دیدن این همه
سرش را پایین انداخته باشد
از خجالت...!
بدجور کینه ایی شدند.
می گفتند بارها خواستگاری کردیم جوابمان "نه" بود
باور نمی کردند حرف محمد را که این ازدواج امر خداست.
در محافل شبانه پچ پچ می کردند:
"کار،کارعلی است
محمدوفاطمه را جادو کرده..."
که باب میلش نبود
در سینه زندانی کرد.
و نام آن زندان را گذاشت
کیـــنه