بچه آهویی با ناز بین گرگ ها راه می رود
ناز می کند و با کفش ها پاشنه بلندش...
کیف قرمز را هی جابه جا می کند!
می خواهد دلربایی کند اما
بیچاره نمی داند متلک گرگ ها
جای دیگر را نشانه رفته است!
وقتی آن گرگ شنید
با ریشه های چادرت
محبان علی را بهشتی می کنی
چادر خاکی شد!
تورا حفظ می کند...
چرا که گرگ ها
دنبال
شنل قرمزی هایند...