برای تو چه بودم؟
یک آداپتور...!
و بدون کمترین لرزش صدا
با صدای رسا گفتی
حتی کف دستت عرق نکرده بود
دیگر خبری از آن نگاه با حیا نبود، خبری از عشق...
خبری از قرمزی لپ هایت، وقت حرف زدن با من
زل زده بودی در چشمانم و گفتی:
"هرچه بین ما بوده را
تمام شده بدان"
نمی دانستی که ابن تازه
آغاز ماجراست...
مثل این شبهای من
و نیشخندهایت بدتر از نیش عقرب...
مثل این روزهای تو
برای جمع کردن عکس های من
حالا که آتشی بپا کرده
مرادش را پی بردم.