امام زمان نوشته هایت را بخواند
گریه می کند
نوشته اند
لباس روحانیت را در بیاور
بعد فحش هات را بنویس
برایشان می نویسم
سکوت.
امام زمان نوشته هایت را بخواند
گریه می کند
نوشته اند
لباس روحانیت را در بیاور
بعد فحش هات را بنویس
برایشان می نویسم
سکوت.
یادت هست بابا!؟
حالا مرا پارک کرده ایی
خانه ی سالمندان!!
مدتهاست
باران به خود ندید...
شاید نماز بارانی
باید...!
چاه جمکران پس داد!
گفت "اینجا چاه است
نه لای جرز دیوار...!!"
انار را که گاز می گیرم
مزه ی تو را میدهد
ترش و شیرین
برای همین
یک دانه اش را هم
از دست نمی دهم
اصلا شاید تو
راز بهشتی بودن اناری
که مهمانم در قم...
تنهای تنها
همراه با سکوتی که
با ویراژ موتورها
دم به دقیقه شکسته میشود!
و شکمی که صدای کلاغ را تقلید می کند...!
شوخی اش گرفته این دم اخری...
و من
بی تو
دیشب هم
نون و پنیر و گوجه
شامم بود!!!