تو همان گل سرخ
از دل این سنگها سر بر آوردی
کنار این ریلها !
حیف که دارد
صدای قطار می آید...!
تو همان گل سرخ
از دل این سنگها سر بر آوردی
کنار این ریلها !
حیف که دارد
صدای قطار می آید...!
گفتم این همه حرص زدن
برای شب یلدا !
گفت سنت ایرانیان است!
آباو اجدادمان!
گفتمش
کاش اینطور پای
سنت های محمد بودی...!!
در عجبم از این مردمی
که جشن می گیرند
شب اول زمستان را...
و بعد آخرین روزش را هم...!
تکلیف خودتان را روشن کنید
خوش حال از امدنش؟!
یا خوش حال از رفتنش؟!
روبند زینب...
بی دلیل غارت نمی شود!
با روبند کسی باور نمی کرد
این اسیر، همان دختر علی است!
پی نوشت:
زینب زینب زنیب