با من حرفی بزن
تن صدایت درست مثلِ
اذانی ست که در گوشم گفته اند
هنوز در خاطرم مانده
تمام حروف و حرکتها
بیا دوباره با من
درست مثل روز اول...
با من حرفی بزن
تن صدایت درست مثلِ
اذانی ست که در گوشم گفته اند
هنوز در خاطرم مانده
تمام حروف و حرکتها
بیا دوباره با من
درست مثل روز اول...
تو را مسموم کردند چون حسن
و شهید چون حسین
و این همه شد
با آن شمشیر سمی...
در نزدیکی خدا
تمام تکه های گمشده ام
افتاده اند
گفت بیا
برای خودم بود
نه خودش...!
می خواست
ناقص نمانم و مفلوک
مثل این روزها...
برای خودم گفت بیا
کاش می فهمیدم
و شاید هم
ان تکۀ فهم من
کمی جلوتر
پیش پای خدا
افتاده باشد
باید سجده ایی
کنم زودتر!
سحر نوزدهم
مسجد کوفه
حنابندان علی بود...!
حیف جای فاطمه خالی ست
کاش هیچ وقت
نمی پیجید در شهر
تیر از پای تو
بیرون کشیده اند و
تو تازه بعد نماز
فهمیده ایی!
از آن روز دشمن فهمید
نماز،نقطه ضعف علی ست
امشب
راه که می روی
حواست باشد
تنت به تن
که می خورد
آری امشب
راه بندان فرشته هاست
آمده اند برای تو
امضا بگیرند
از امام زمان...