دیدی چگونه برنامه ها را ریز ریز می کنیم.
و می رویم پی کارمان!
غذایش تر می شد با اشک برحسین
امام سجاد را می گویم!
می دانستم حضوری نمی توانم
دست به قلم شدم،همه را نوشتم
به سمت خانه اش حرکت کردم
ترافیک از چند خیابان انطرف تر
ازدحام جمعیت و مشتاقانش
نا امید کناری نشستم که ناگهان
کسی صدایم زد
و نامه ای به دستم داد
باتعجب باز کردم
خدای من
جواب تمام سوالاتم بود
پایین نامه مهرش را زده بود
علی بن موسی الرضا!
سند هم دارم:
مزار علی بن موسی الرضا چسبیده به قبرهارون است!