عین لام

کوتاه نوشته هایی به کوتاهی عمر..

علی اکبرم

با اسب سوی کوفیان تاخت باتمام زخمها/

و درست به قلب دشمن زد.../

علی که نامت باشد/

به دشمن پشت نخواهی کرد/

...............................................پی نوشت:

قبول ندارم که اسب به اشتباه علی اکبر را سمت دشمن برده است.

او آگاهانه چنین کرد و عملیات شهادت طلبانه یعنی این.

۲۶ بهمن ۹۰ ، ۱۰:۱۸ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

قم نوشتهـ ورود به شهر

مجرد ولی معصومه.../

این است که می شود/

محبوبه ی رضا...

۲۶ بهمن ۹۰ ، ۰۶:۳۳ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

خون حسین

خون را سمت آسمان پرتاب نکرد.

خون حسین را در هوا قاپید خدا...

۲۶ بهمن ۹۰ ، ۰۰:۳۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

رازهای کربلا

راز اربا اربا شدنت این است..../

دنبال تفاوتی با پیامبر می گشتند/

اما نیافتند...

۲۶ بهمن ۹۰ ، ۰۰:۳۱ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

اخراجی...

از بهشت که اخراج شدیم...

به امید اخراج از جهنم...

۲۵ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۴۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

دلتنگ امام زمان

دلش گرفت...

نمی دانست چرا

بعدها فهمید

امام زمان آن لحظه

دلتنگش بوده...

۲۵ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۴۱ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

نیل...

از "نیل" یاد بگیر

برای حجت خدا

چگونه گریبان چاک می زتد...


۲۵ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۰۶ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

قطارو

اینجا تمام معادله ها بهم ریخته/وقت نماز همان وقتی می شود که قطار می ایستد/ و نماز اول وقت به ساعت رییس قطار قسمت مسافری می شود که واگنش روبری نماز خانه متوقف می شودو این شاید همان تقدیر باشد/ نماز در ایستگاه فرصت خوبی را مهیا می کند تا در هوای آزاد عده ای پشت سیگار را ببوسند مثل همیشه...
۲۵ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۵۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

ممنون

خدا دوست دارد از زبان تو بشنود/"بابت همه چیز ممنون"/
۲۵ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۳۸ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

داستانهای من و قطار

از قم تا اهواز پای حرفهای قطار که بنشینی/می فهمی فقط این آدمها نیستند که نیاز به شنیده شدن دارند/از ایستگاه که راه افتادیم یک ریز دارد غر می زند/از هدفمندی گرفته تا افزایش بلیطها و گلایه از اینکه این پول صرف او و خانواده اش نمی شود /می بینی عمرش آنقدرهاست که رضاخان را دیده و حتی انگلیسی ها را از جنوب به شمال برده/روی همین پیر ریلهای قدیمی/گهگاه سرفه می کند و دودسیاه بالا می آورد خودش می گوید آسم دارد ولی دفترچه تامین اجتماعی ندارد تا دکتر برود/از خاطراتش می گوید از تاخیرها،از وسط راه مردم را قال گذاشتن..../و لبخند تلخش حکایت از این دارد که او مقصر نیست/و سالها از بازنشسته شدنش می گذرد اما..../ بااحتیاط تر می گوید قطارهایی را می شناسد که به جرم این حرفها حالا تکه تکه شده و حتی اجازه دفن کردنشان را نداده اند و برای عبرت رهایشان کرده اند گوشه ی ایستگاه!!/می گوید بارها خواسته صدایش را به مسئولین برساند اما از زمان امدن هوویش هواپیما آنها را ندیده.../و در ایستگاه ماموران دهانش را می بندند ... ./درهمین حین زندانبانش با بطری های اب گرم می رسد و او دستپاچه بلند سوت می کشد.....گویا مرا تابه حال ندیده است.
۲۵ بهمن ۹۰ ، ۱۵:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام