خودم را به نفهمی زدم.
ترکیه ی ایران بنامی اش سزاست...
با این تفاوت که روی دیوار آپارتمانهای سر به فلک کشیده اش...
عکس شهدا را کشیده اند...
***
اینجا ته ران...
دخترک کبریت فروش را می بینی
که به تن کرده شنل قرمزی را
تا با رنگ موی جدیدش ست باشد...
دخترک محجوب دیرور
بزبزقندی ، بچه ها و گرگ داستان را
یکجا سر کشیده و حالا
در نمایشگاه کتاب
حتی با حسن کچل هم قرار می گذارد...
اینجا "ته ران مرغ" هم نیست...
باور کنید.
گفتند "بازار مبل ایران سوخت"/گفتم "خدا سهمش را برداشت با اتش..."
که نگذاشتند با سه شعبه!
حرمله می گفت
"می خواست با اب دهان کودک
رفع عطش کند حسین"
***
آقا سهراب بس است
بازی با کلمات
شده گوشم پر از این قافیه ها
بازی با الفاظ...
آقا سهراب
اگر امروز، فقط ظرف من است...
عرض اندام نکن در ظرفم!!
تو بمان در دیرور
تا که فرصت برسد
به همه شاعرکان امروز...