دستانش را به دور گردن مرکب انداخت.
به قدری ذوق زده شد، این اسب...
که نمی دانست
دارد طرف سپاه دشمن می برد
علی اکبر را...
دستانش را به دور گردن مرکب انداخت.
به قدری ذوق زده شد، این اسب...
که نمی دانست
دارد طرف سپاه دشمن می برد
علی اکبر را...
من که هم نشین شیطانم
چه خواهم شد؟!!
تا مرگ صدایمان بزند
برای دیدار با خدا....
مخلوقاتش، با تو چنین کرده اند حسین...
می خواستند لج او را در بیاورند...
سرتو را کج بریدند...
پی نوشت:
آخرین شب فاطمیه هم به پایان رسید
و قطب نمای دل جهتش
قلتگاه حسین را نشان می دهد.
گفت "هرچه باشد قبول ،حتی
کشتن زهرا"
گفتش"پس بسم الله "
پی نوشت:
عشق به حکومت، زمیته حکومت شیطان را فراهم می کند.
فرزندی از فاطمه به دنیا خواهد آمد
زمین را از ظلم وستم پاک خواهد کرد...
شنیده بودند
نامش با "میم" شروع می شود
پس چنین شد که ظلم و ستم
از تجربه نمرود و فرعون بهره بردند
برای کشتن محسن.
...............پی نوشت:
محسن اول فدایی مهدی است.