اسارت از شهادت سخت تر است...
برای همین سخت ترین را انتخاب کرد زینب!
بی جان که افتاد
شد گلِ وسطِ قالی...
قالی دست بافت خداست ،عاشورا...!
آن یعنی خوب هایشان
بالا سر حسین که آمدند،
میگفتند "راحتش کنید..."
پی نوشت:
...أریحُوا الرَّجُلَ...
سنگها می گفتند
"حسین این همه تو
حجرالاسود را لمس کردی..."
یکبار هم ما تو را...
و چنین شد
که سر شکست!
پی نوشت:
أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِه
هَشَمَها
همیشه اول کارها می گفت "به نام خدا"
اما بار آخر با دفعات قبل خیلی فرق داشت
بعد خوردن تیر به قلبش گفته بود
"به نام خدا..."
پی نوشت:
...فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : بِسمِ اللّه...
دارد می بارد آسمان
و این یعنی به استقبالِ محرم رفته است آسمان