گریه از گریه کردنت
چیز دیگری است...
یا صاحب الزمان
با لبهای سرخ...
جای بوسه ی شیطان را
می نامند "رژ"
مرا باور نداشت...
با وزش اولین سوءظن
همه چیز تمام شد بین ما...
من فقط هنوز!
آن جعبه شیرخشک تورا
پیش خود هنوز!
دارم به یادگار تمامی پوشکت
حتی دلم نیامده پاکش کنم هنوز!!
دعوتید خانه ی یزید...
باورشان نمی شد...
"این بار چه در سر دارد؟!"
وقتی به درِ خانه اش رسیدند
جواب را گرفتند
به درِ خانه زده بود سرِ حسین را
که خدا هم به خود لرزید...
گفت"یا امیر این دختر را
به من می بخشی؟"
از مساجد شهر شام به گوش می رسد...
به اهل خرابه خرده می گرفتند
"چرا با شنیدن اذان،
صدای ضجه ی تان بلند می شود؟!"
با هق هق شان جواب دادند
"موذن دارد می گوید
اشهدان محمدرسول الله"