عین لام

کوتاه نوشته هایی به کوتاهی عمر..

گوشواره

گوشواره غارت می شود/در کربلا با کشیدن/ در مدینه با کشیده..
۱۷ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۲۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین لام

سوالات من

سوال از من جوابش با فاطمه

زیرپای چهل نامرد سخت تر است

یا زیرپای اسبان...

۱۷ فروردين ۹۱ ، ۱۰:۱۲ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

تکرار

پیش خود میگفت /بگویم زن علی بن ابی طالب را زده ام/ کسی باور نخواهد کرد/ پس نیازاست به خون و زخمی عمیق/ و این شد که ضربه ها با تکرار آمیخته شد.
۱۷ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۵۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

میخ در

از پشت در خنجری به سینه اش می زنند

در شهر هو انداخته اند میخ در بوده!!

۱۷ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۰۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

جسارت به زهرا

هیزمهای پشت در

/با جسارت به زهرا آتش گرفتند...

۱۷ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۱۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

حیف لبخند

لبخندش را پرت کرد جلویم...

دلخور نیستم از پرت کردنش...

ناراحتی ام از این است

حیف آن لبخند نبود...

۱۶ فروردين ۹۱ ، ۲۳:۲۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

روایت جنگی از فاطمیه

خانه محاصره می شود

و اتش دشمن شدید...

منطقه را قرق کرده اند...

با نعره هایشان دعوت به تسلیم می کنند

برای بیرون کشیدنشان دست به هر کاری زده اند

کمترینش ناسزا است

دوره جنگ روانی را پیش یهودیان دیده اند...

روی پشت بام مسجد غلغله ای برپاست...

دیده بانها گرا می دهند

همه تا دندان مسلح هجوم می برند سمت محور رسول الله

بچه ها پشت علی سنگر گرفته اند...

زینب، ام کلثوم

حسن و حسین عقبتر می روند تا با مهمات و اسلحه برگردند،

با ذوالفقار

و زهرا با محسن به خط می زند

با رمز یامهدی...

و شلیک مکرر تازیانه ها به گوش می رسد

انتقال زخمی ها با فضه است...

ولی در این همه دودوآتش چگونه؟

برای عبور از معبر فاطمه

در را پل شناور می کنند

با اینکه خودش را انداخته زمین تا کسی رد نشود

نه فقط خودش را

که محسن را هم

و دشمن بی اعتنا می گذرد از دریای خون

تا وسط خانه نفوذ می کنند و طبق نقشه قبلی،مادر را طعمه می کنند

تا یکی از بچه ها را گروگان بگیرند...

علی برای اولین بار طعم تلخ اسارت را می چشد...

آخرین مکالمه روی خط خودی به گوش می رسد

" ذوالفقار را بنداز علی والا گردن این بچه را می زنیم"

صدای افتادن ذوالفقار را می شنوم

و ارتباط قطع می شود....

۱۶ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۰۶ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

منم همین

گفتم "دست نزن ..."

نگاهم کرد و درست به همان سمتی  رفت

که پشت سرهم می گفتم "نه.بده،جیزه..."

دستش را دراز کرد سمت چاقو و دوباره نگاهی به من

تازه فهمیدم

نگاهم را می خواست توجه ام را...

قصدش نافرمانی نبود

پی نوشت:

خدایا منم همین.

مثل پسر برادرم.

۱۶ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۲۰ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

فاطمیه نوشته

کاش به گوششان نرسیده بود

مامور به صبر است علی...

جسارتها از همین جا آب می خورد.

***

آمده اند لکه های ننگین فرار از جنگ را پاک کنند...

ترسوها می خواهند برای اولین بار ادای شجاعان را دربیاورند...

و میدان تمرینشان روبروی خانه علی ست...

۱۶ فروردين ۹۱ ، ۱۳:۲۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

آتش هیزم ها

هیزم ها

برای تسلیت دادن/

بیعت با علی/

و زیارت فاطمه امده بودند/

به همین جرم به اتش کشیدنشان...

۱۶ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام