نگاهم کرد و درست به همان سمتی رفت
که پشت سرهم می گفتم "نه.بده،جیزه..."
دستش را دراز کرد سمت چاقو و دوباره نگاهی به من
تازه فهمیدم
نگاهم را می خواست توجه ام را...
قصدش نافرمانی نبود
پی نوشت:
خدایا منم همین.
مثل پسر برادرم.
نگاهم کرد و درست به همان سمتی رفت
که پشت سرهم می گفتم "نه.بده،جیزه..."
دستش را دراز کرد سمت چاقو و دوباره نگاهی به من
تازه فهمیدم
نگاهم را می خواست توجه ام را...
قصدش نافرمانی نبود
پی نوشت:
خدایا منم همین.
مثل پسر برادرم.