ولی از همه جلوتر بود/
وآسمان به سمت نگاهش خیره/
منتهای نگاه من سقف و/ عرش حق ابتدای نگاه او بود/
ماسک اکسیژنش دیروز/ به لکنت افتاده و نفسهای آخر را کشید
تا تنها گریه کنش این روزها سرم باوفایش باشد.
مدتهاست مهرکربلا روی پیشانی اش سجده می کند/
در عجبم او که گوشه ی چشمانش دنیای مرواریدهاست /
چرا زخم بستر گرفته اند نسخه ها زیر بالشتش....
رفتن من مرگ/
آمدن تو را تولد گویند./
...................................................پی نوشت:
خواستی ببینی اندازه خود را کافی است
عشق هایت را ببینی.
وسعت آنها نشان از وسعت توست.