از خود پرسیدم
مگر می شود آتش را با آتش خاموش کرد؟
از خود پرسیدم
مگر می شود آتش را با آتش خاموش کرد؟
کاش تقویم ها را به آتش می کشیدیم.
یک سیلی نخورده هیچ
قبل اسلام ظاهری
شکنجه گر مسلمانان بوده غاصب دوم.
درمیان ان همه دعوت نامه
برای حسین
نوشته بودند:
"اگر می خواهی بیا!!!"
به هئیت و جلسات و رشد...
گفت چرا سراغ من آمده ای؟
گفتم دستور پیامبر است.
فرموده "ایمان ندارد به من
آنکس که سیر بخوابد
و همسایه اش گرسنه باشد."
می گفت قصه ی من وتو را بهتر از این رقم زده...
اما ناگهان زد زیر گریه
و گفت تو دیگر مرا نمی خواهی
از خواب پریدم گریان
و روی لب این پرسش
باور کنم یا نه؟
اینترنت چرتکه ای...
چشم به قلاب پنکه می دوزم...