خواستم سیاسی بنویسم امشب
دیدم این روزها
دیگر جایی پیدا نمی شود
برای یک نفس عمیق
منهای بازی های سیاسی!
خواستم سیاسی بنویسم امشب
دیدم این روزها
دیگر جایی پیدا نمی شود
برای یک نفس عمیق
منهای بازی های سیاسی!
نه این روحانی ست
نه آن عارف است!
در جنگ خودی ها
مواظب غیرخودی ها باشیم!
در شهر ما
چند شیخ و بچه شیخ
امکانات مسجد و هیئت و مجموعۀ فرهنگی شان را
خرج کاندیدای خود میکنند
و بچه های قدو نیم قد را
تبدیل به کارگران مجانی ستاد!
در نهایت هم می گویند
تکلیف بود فرزندم
تکلیف!
پی نوشت:
عجیب متدینین
عاشق کاندیدای مبهم هستند!
آن از مناظره
این هم از مستند سفر به استانبول!
شاید به غرضی رای بدهم
اما جلیلی هرگز!
اینها تمام چیزی بود
که شب عید
حوزه به یک طلبه داد
این را نشان دادم
تا ببیند انها که می گویند
چقدر سخت است
وقتی قرار می شود
به کسی رای بدهی
که جز لبخند و سکوت
چیزی در چنته ندارد!
دارد دلم برای احمدی نژاد
تنگ می شود!
هر روز در دل مناظره برپاست!
اما تا نوبت به "حق" می رسد
می گویم "ببخشید وقتتان تمام شد
آقای ناحق شما بفرمائید...!"